گالری عکس پویا پالیزکار

در این وبلاگ آثارهایم را نشر خواهم داد!

۵۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عکاسی» ثبت شده است

در نهایت سومین رخت را به تن کرد

راستش داستان جدیدی در کار نیست! این عکس مال همان روز هست، همونی که در پست قبلی براتون نوشتم. اما این تصویر متعلق به عکس بعدی ای هست که تصمیمش را گرفتم. بعد از اینکه اولین عکس موفق ثبت شد، خودم رو برای دومین آبشار آماده کردم. از کیف های دوربین و سه پایه م زیاد مطمىن نبودم که کجان. فقط میدونستم حتماً باید سمت خانواده م باشه. بند دوربین رو توی گردنم گذاشتم، ریموت رو در جیب پشت و موبایل هم در جیب جلویی. سه پایه رو بلند کردم، آرام راه میرفتم چون بعضی از جاها سُر بود و امکان لیز خوردن و افتادن داشت، خراش های کف پام رو که ناشی از راه رفتن روی سنگ های تیز بود رو حس میکردم. کمی هم زخمی بودم و خون سطحی از پام میومد. از آب خارج شدم و پا برهنه به سمت آبشار دوم برای ثبت عکس بعدی رفتم. 

ادامه مطلب...
۲۵ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پویا پالیزکار

و هنگامی که آبشار خیال دلبری در سر دارد

آبشار زمرد

روز حویق و آبشارهای دوقولو رسیده بود. وسایلمو جمع کردم و به سمت حویق حرکت کردیم. راه نسبتآ طولانی ای از رشت تا حویق هستش. من هم هیجان زده بودم و هم استرس خراب شدن هوا و شلوغی رو داشتم. تلفیق این احساس های متفاوت معجون عجیبی رو در من به وجود آورده بود که ماحصل اون این بود که من اصلا آرام و قرار نداشتم. خیلی وقت بود که انتظار این روز رو میکشیدم، باید تمام تلاش خودمو به کار میبردم تا بهترین عکس ها رو ثبت کنم چون میدونستم فراهم شدن شرایط واسه اومدن مجدد آسون هم نیست؛ حداقل برای من. چند ساعتی رو در راه بودم و با هنزفری با آهنگا در عالم دیگه ای سیر میکردم. بالاخره وقتش رسید. من در حویق بودم... هم خوشحال و هیجان زده، و هم نگران. وارد مسیر آبشار شدیم و جاده های خاکی و سربالایی ها رو رد کردیم. به جایی رسیدیم که دیگه جاده ای نبود و فقط با نیسان افراد رو سوار میکردند و باز هم میبردند جلوتر. سوار نیسان شدیم و مسیر رو طی کردیم. وقتی پیاده شدم هوا کاملا ابری بود ، نگران باران بودم. بارون میتونست تمام برنامه ریزی ها رو کاملا بهم بریزه. متاسفانه همینطور شد، بارون اول نم نم بهم برخورد کرد و کم کم تند شد.

ادامه مطلب...
۲۰ شهریور ۹۶ ، ۰۲:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پویا پالیزکار

جدال میان طراوت و خزان

قلعه رودخان

روز جمعه با اینکه مطلع بودم چنین روزهایی شلوغ هست، راهی قلعه رودخان شدم، به نزدیک آن که رسیدم دیگر انتظار این حجم از جمعیت را نداشتم، فکر کنم به جرٱت ۵۰ هزار نفری بودند. اینقدر اوضاع وحشتناک بود که هزینه ورودی را نصف قیمت میگرفتند. با نا امیدی کیف دوربین و سه پایه را برداشتم و راهی جمعیت بی انتها شدم.

هوا هم گرم بود و رطوبت و شرجی منطقه جنگلی سریع آدم رو خیس عرق میکرد. همینطور مثل بقیه از پله های قلعه رودخان بالا میرفتم اما حواسم به اطراف و مناظر هم بود. هرجا را که نگاه میکردم مملوء از انسان و یا زباله بود، شدیدٱ در حال تضعیف روحیه بودم، اما به خودم تلقین کردم که بالاخره من باید از اینجا یک عکس خلق کنم. همینطور که پیش میرفتم ناگاه چشمم به یه مسیر فرعی خورد، مسیری که وارد دل جنگل میشد و هیچ آشنایی از آن نداشتم، آن لحظه دقیقٱ حس آلیس را داشتم که کنجکاو شد از سرزمین عجایب سر دربیاره.

ادامه مطلب...
۱۱ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پویا پالیزکار

درخت پاییزی

با این عکس زیبا به استقبال فصل زیبا و خزان پاییز میریم، امیدارم دوستان از عکس لذت ببرن

درخت پاییزی

برای اطلاع از تنظیمات به کار رفته به ادامه مطلب بروید.

ادامه مطلب...
۰۸ شهریور ۹۶ ، ۰۵:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پویا پالیزکار