راستش داستان جدیدی در کار نیست! این عکس مال همان روز هست، همونی که در پست قبلی براتون نوشتم. اما این تصویر متعلق به عکس بعدی ای هست که تصمیمش را گرفتم. بعد از اینکه اولین عکس موفق ثبت شد، خودم رو برای دومین آبشار آماده کردم. از کیف های دوربین و سه پایه م زیاد مطمىن نبودم که کجان. فقط میدونستم حتماً باید سمت خانواده م باشه. بند دوربین رو توی گردنم گذاشتم، ریموت رو در جیب پشت و موبایل هم در جیب جلویی. سه پایه رو بلند کردم، آرام راه میرفتم چون بعضی از جاها سُر بود و امکان لیز خوردن و افتادن داشت، خراش های کف پام رو که ناشی از راه رفتن روی سنگ های تیز بود رو حس میکردم. کمی هم زخمی بودم و خون سطحی از پام میومد. از آب خارج شدم و پا برهنه به سمت آبشار دوم برای ثبت عکس بعدی رفتم. 

از جمعیت عبور کردم و به دنبال یه زاویه مناسب بودم، چکه چکه از تمام قسمت های صورتم عرق میریخت، به گوشه آبشار اومدم تا به نوعی سوژه من حالت ساده ای به خودش بگیره، چون میخواستم آبشار رو تبدیل به خط صاف کنم (قاعده خطوط در ترکیب بندی) که از بالای کادر تا پایین کادر کشیده شده باشه.

آبشار رو در یک سوم طلایی قرار دادم و نوردهی رو محاسبه کردم، و فیلتر nd رو روی لنز نصب کردم و با کمک ریموت نوردهی رو آغاز کردم.

و اینگونه بود که عکس پاییزی ما ثبت شد و به یادگار موند.

تنظیمات:

  • دیافراگم: f/5.6
  • ایزو: 400
  • فاصله کانونی: 18mm
  • نوردهی: 103sec

آدرس صفحه اینستاگرام من: Instagram.com/PouyaPalizkar