روز جمعه با اینکه مطلع بودم چنین روزهایی شلوغ هست، راهی قلعه رودخان شدم، به نزدیک آن که رسیدم دیگر انتظار این حجم از جمعیت را نداشتم، فکر کنم به جرٱت ۵۰ هزار نفری بودند. اینقدر اوضاع وحشتناک بود که هزینه ورودی را نصف قیمت میگرفتند. با نا امیدی کیف دوربین و سه پایه را برداشتم و راهی جمعیت بی انتها شدم.
هوا هم گرم بود و رطوبت و شرجی منطقه جنگلی سریع آدم رو خیس عرق میکرد. همینطور مثل بقیه از پله های قلعه رودخان بالا میرفتم اما حواسم به اطراف و مناظر هم بود. هرجا را که نگاه میکردم مملوء از انسان و یا زباله بود، شدیدٱ در حال تضعیف روحیه بودم، اما به خودم تلقین کردم که بالاخره من باید از اینجا یک عکس خلق کنم. همینطور که پیش میرفتم ناگاه چشمم به یه مسیر فرعی خورد، مسیری که وارد دل جنگل میشد و هیچ آشنایی از آن نداشتم، آن لحظه دقیقٱ حس آلیس را داشتم که کنجکاو شد از سرزمین عجایب سر دربیاره.