حضور در طبیعت بکر آستانه اشرفیه و تماشای آن در لحظه گُلدن تایم (غروب).
فصل پاییز رسید و من تمایل داشتم از سد خاکی سقالکسار با تم پاییزی عکاسی کنم. از چند روز قبل هواشناسی رو زیرنظر داشتم. روز موعود رسید، وسایل هامو جمع کردم و عازم سفر کوتاه شدیم. ماشین هایی که در اون خط کار میکردن تا جاده جیرده میبردن، بقیه راه رو باید پیاده پیموده میشد. با ماشین از اون جا تا سقالکسار شاید به زور ۵ الی ۱۰ بشه، ولی این اولین باری بود که پیاده میومدم، از اهالی اونجا پرسیدم که تا سد خاکی سقالکسار چقدر راهه؟ میگفتن نیم ساعت حدودٱ... واقعا خسته کننده بود، کلی راه با کلی وسایل روی دوش. توی مسیر تصمیم گرفتم ماشینی موتوری چیزی رد شد دست تکون بدم تا با مبلغی منو به مقصد برسونه. صدای ماشین که میشنیدم برمیگشتم و علامت میدادم. از شانس بد من ایندفعه ماشین کلانتری اومد، همینطور که به راهم ادامه دادم پلیس هم ازم سبقت گرفت و کنار جاده واستاد. وقتی که رسیدم به ماشین پلیس توقیف شدم -_-
این عکس متعلق به سراوان هست. همان روزی که جاده ای به بهشت را خلق کردم، هوا تاریک شده بود، دیگه وقت برگشتن رسیده بود. در مسیر درختان داخل محوطه جنگل چشمم را گرفت، برخلاف دیگر درختها قامتی صاف داشتند. قوه تخیلم رو تحریک کرد. در ذهنم تجسم کردم که این درختان مات و شبح وار هستند و وارد شدن به اون، من رو به یک بُعد دیگری پرت میکنه، خیلی ساده بگم، این درختها در حال عروج هستند. اون ها دارن پرواز میکنن سمت آسمون. قوه تخیلم منظره جلو چشمم رو برام هیجانی و ترسناک درست کرده بود در حالی که اصلاً در عالم واقعیت اینطوری نبودش. این نگاه دیگه جنبه لنداسکیپ نیست. کاملاً سوررئال هستش که در ادامه با یک توضیح مختصر اون رو تشریح میکنم.